دنیای من

روزمرگی های زنی که به زندگی می اندیشد..

دنیای من

روزمرگی های زنی که به زندگی می اندیشد..

تابستانی پنجم

به شدت از دست این پیر زن عصبانی ام..!

انگار دزد داره میگیره


*شرکت

تابستانی چهار

یه سفر ۱روز و نیم

با خانواده مادری

بسی حالمان را جا اورد..




تابستانی سه

انسان های هم فرکانس یکدیگر را پیدا میکنند..

حتی از فاصله های دور

از انتهای افق های دور و نزدیک..

حضور هیچکس در زندگی ات اتفاقی نیست..



تمام دلتنگی

با اومدنت از ظهر رفع شد..کم نشد

اما با یه بستنی خوشمزه کمی ازش کم شد و کلی هم خنده و دلتنگی..

وقتی داشت حرف میزد

داشتم محاسبه میکردم چند ساعت ندیدمش

یهو گفت حواست کجاست

گفتم

1روز کاملا با 18 ساعته که ندیدمت..

نگاهش موند..

نمیدونم چی از چشماش گذشت که تمام چشماش خندید..

لابه لای حرفاشم گفت من خیلی ناراحت میشم که بهم زنگ نمیزنی وقتی ازت دورم



تابستانی دو

جایی باید باشد غیر از این کنج

تنهایی

تا آدم گاهی آنجا جان بدهد.

مثلا آغوش تو

جان میدهد..برای جان دادن....



بوی عطر تو

تنها دلیل نفس  کشیدن منه

و وقتی نیست هوا برای من کم میاد


لبخند تو دلیل خنده های منه

بودنت برای من زندگیه


و من با تو محکم ترین زن عالمم..

شروع

به  فصل جدید زندگی من خوش آمدید..
گذشته درگذشت و من به اندازه کافی برایش عزاداری ها کرده ام..
اما حالا
در آستانه فصل جدید زندگی هستم

ممنون از حضورتون

و چشمانت راز آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست...


 تاریخ دیدار های ما:اولین دیدار اسفند: 94/12/23 ناهار رستوران
خرداد:7 خرداد دومین دیدار/20 خرداد دعوت ناهار/
تیر:31"کنسرت فرزاد فرزین/
مرداد:22کنسرت فریدون آسرائی/
شهریور:7 ام/10ام بستنی/11ام شام عاشقانه/