-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 شهریور 1395 17:19
میگویید به خاطر شکستی که داشته فوبییای رابطه دارد پر از حرفم اما عین احمق ها مهر سکوت خورده به لبهایم.. میخواستم بگوییم منم فوبیایی خیانت دارم عزیز دل من میترسم ازتکیه کردن حتی بیشتر از تو اینکه بگذاریم ترسمان بر وجودمان غلبه کند که نشد ما هر2 میتونیم این معظل رو حل کنیم.. عزیز دل من عشق من منم هم میترسم از شروع...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 شهریور 1395 17:05
روزانه هام بنویسم!! دیدارهامون رو.. دغدغه ها و استرس ها روو.. هروز.هروز و هروز.. ثانیه های بی تو مرا تاب نفس کشیدن نیست..
-
تابستانی شانزدهم
چهارشنبه 24 شهریور 1395 09:55
تو بهترین اتفاق منی
-
تابستانی پانزدهم
شنبه 20 شهریور 1395 10:00
بعد از یک هفته و 2 روز تونستیم شام بریم بیرون گرچه سر شام دلخوری پیش اومد و کمی ناراحت شدم اما الان باید میگفتم با تمام مطالبی که خوندم سر بزنگاه نتونستم خودم رو کنترل کنم و شب رو خرابش نکنم و باید روی این موضوع کار کنم. کار کنم که منظورم اینه موقع ناراحتی کل شب رو خراب نکنم..البته واقعا هم کل شب رو خراب نکردم. اما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریور 1395 15:54
من با توجه به تمام دوران زندگیم ادم خیلی خونسردی نبودم.. یعنی هر موضوعی در آن واحد بهمم می ریخت..رنگش صورتم از قرمز میشد چه ناراحتی یا عصبانیت..مغزم قفل میکرد و فقط سکوت میکردم اما الان وقتی یه موضوعی پیش میاد اولین قدم اینه اروم باشم و بتونم به اوضاع مسلط بشم و درست تصمیم بگیرم که بعدا کاش برام نمونه.. صبح کمی دیر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 شهریور 1395 09:08
خیلی عصبانی ام عصبانی از دست ادمی که بهش اجازه دادم که تا این حد بهم توهین کنه من سال گذشته برای هیچکسی دعوت نامه نفرستاده بودم که بخواد بیاد تو زندگیم! همیشه هم همکلاسی هام رو دوست داشتم و براشون احترام قائل بودم اما دیگه این دفعه از حد دوستی 2تا دختر هم گذشت.. هیچ حرفی هیچ حرفی برای من درد آور تر از اینکه برگشت گفت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 شهریور 1395 10:59
آقا من فهمیدم من نه واسه این ادم مهمم نه جائی تو زندگیش دارم نه قراره جائی داشته باشم من اصلا تو دید این ادمم نیستم..! همین
-
تابستانی یازده
چهارشنبه 10 شهریور 1395 14:52
من یه همکار دارم که متولد 70 و هفته دیگه عروسیشه داشت راجع به دیشب حرف میزد که خواهر خانم هاش که همون دختر خاله هاش هستن تا 3 صبح داشتن خونه رو تزئین میکردن و این معترض بود به این موضوع کنار خوش اخلاق ایستاده بودم من برگشتم گفتم مهندس بعضی از موارد نیازی به دخالت شما آقایون نداره بعضی از کارها مال خانوم هاس و نیازی...
-
تابستانی دهم
سهشنبه 9 شهریور 1395 10:22
تو جان و جهانی.. جان و جهان ام باتو خوش است.. وقتی نیستی مثل الان عجیب کلافه میشوم.. ندارمت و این سخت ترین حس دنیاست.. صدای پاهایت نیست خنده هایت.. صدایت.. نگاهت.. نیست و این تلخ است.. مثل زهر است.. و من کلافه تر از هر لحظه پی تو می گردم.. زود بیا
-
تابستانی نهم
دوشنبه 8 شهریور 1395 09:25
حجم دل تنگی ام کتاب زن کامل رو گرفتم تو دستم.. نمیدونم بخونمش یا نه.. نمیدونم زود برای شروع دوباره یا نه.. ورق میزنم..مثل کتاب های قدیمی می مونه.. پشتش رو میخونم.. شروع میکنم.. پیشگفتار رو که میخونم.. بیشتر ترغیب میشم به نخوندنش.. من که الان همسری ندارم که بخوام بخونمش و دستوراتش رو اجرا کنم.. اما یه چیزی از درونم...
-
تابستانی هشتم
یکشنبه 7 شهریور 1395 14:09
" من دلم بهانه ی تو را دارد تو میدانی بهانه چیست؟! بهانه همان است که شب ها خواب را از چشم من می دزدد." /عباس_معروفی آدم گاهی پر از حرف میشه.. پر از حرف.. چند روز پیش با اینکه جشن داشتیم اما خوب چون خوش اخلاق کمی بداخلاق شده بود بهم حس خوبی نداده بود این سفر.. وقتی اروم نیست اصلا نمیتونم اروم باشم و لذت ببرم...
-
تابستانی هفتم
سهشنبه 2 شهریور 1395 08:48
خسته و پر استرس نشسته ام رو صندلی آشپزخانه.. پر از بغض ام.. اشکهام اروم اروم میاد روی صورتم .. نمیدونم چرا.. یعنی میدونم.. کمی هم دل تنگی چاشنی اش هست.. بلند میشم میرم دراز میکشم روی تخت.. مامان با یک لیوان گل سرخ میاد و میخواد که اروم باشم.. از خونسردیش کلافه ام.. موبایلم ویبره میره.. نور زرد که مخصوص توئه روشن میشه...
-
تابستانی ششم
دوشنبه 1 شهریور 1395 14:52
کنارش باشی و این همه دلتنگی؟ کنارش باشی از سر دلتنگی بغض کنی؟! خودم باورم نمیشه این همه احساس و دلتنگی رو.. گریه ام گرفته که دوستت دارم.. به تک تک ضربان قلبم قسم دوستت دارم.. هیچکس نمیتواند بیشتر از من تورا دوست داشته باشد.. عشق من شروع آخرین ماه تابستان که زیباترین تابستان زندگی ام هست مبارک
-
تابستانی پنجم
یکشنبه 31 مرداد 1395 11:22
به شدت از دست این پیر زن عصبانی ام..! انگار دزد داره میگیره *شرکت
-
تابستانی چهار
شنبه 30 مرداد 1395 18:25
یه سفر ۱روز و نیم با خانواده مادری بسی حالمان را جا اورد..
-
تابستانی سه
چهارشنبه 27 مرداد 1395 08:58
انسان های هم فرکانس یکدیگر را پیدا میکنند.. حتی از فاصله های دور از انتهای افق های دور و نزدیک.. حضور هیچکس در زندگی ات اتفاقی نیست.. تمام دلتنگی با اومدنت از ظهر رفع شد..کم نشد اما با یه بستنی خوشمزه کمی ازش کم شد و کلی هم خنده و دلتنگی.. وقتی داشت حرف میزد داشتم محاسبه میکردم چند ساعت ندیدمش یهو گفت حواست کجاست گفتم...
-
تابستانی دو
سهشنبه 26 مرداد 1395 14:53
جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی تا آدم گاهی آنجا جان بدهد. مثلا آغوش تو جان میدهد..برای جان دادن.... بوی عطر تو تنها دلیل نفس کشیدن منه و وقتی نیست هوا برای من کم میاد لبخند تو دلیل خنده های منه بودنت برای من زندگیه و من با تو محکم ترین زن عالمم..
-
شروع
دوشنبه 25 مرداد 1395 10:01
به فصل جدید زندگی من خوش آمدید.. گذشته درگذشت و من به اندازه کافی برایش عزاداری ها کرده ام.. اما حالا در آستانه فصل جدید زندگی هستم ممنون از حضورتون و چشمانت راز آتش است و عشقت پیروزی آدمی ست... تاریخ دیدار های ما: اولین دیدار اسفند: 94/12/23 ناهار رستوران خرداد:7 خرداد دومین دیدار/20 خرداد دعوت ناهار/...
-
تابستانی یک
دوشنبه 25 مرداد 1395 09:38
تو را فراسوی انتظار می خواهم آن سوتر از خودم و آنقدر دوستت دارم... که دیگر نمیدانم از ما دو تن کدام یک غایب است.. "پل الوار" تلفن میزم زنگ میخوره وقتی جواب دادم صدای تو اون طرف خط باعث میشه تمام صورتم لبخند بشه حالم رو می پرسی و آروم گفتم موبایلت نمیگیره میگی جایی که هستی آنتن نمیده و یه خبری هم از شرکت می...