حجم دل تنگی ام
کتاب زن کامل رو گرفتم تو دستم..
نمیدونم بخونمش یا نه..
نمیدونم زود برای شروع دوباره یا نه..
ورق میزنم..مثل کتاب های قدیمی می مونه..
پشتش رو میخونم..
شروع میکنم..
پیشگفتار رو که میخونم..
بیشتر ترغیب میشم به نخوندنش..
من که الان همسری ندارم که بخوام بخونمش و دستوراتش رو اجرا کنم..
اما یه چیزی از درونم میگه دلیل نمیشه اون موقع شروع کنی از الان باید مرور کنی تا اون موقع و به وقتش کامل باشی
الان 26 سالته..!
باز دارم با میلی میخونم..اما جمله اش که میگه حتما نیاز نیست که متاهل باشید و همسر من رو به ادامه دادن تشویق میکنه..
های لایت رو بر میدارم و زیر نکاتش خط میکشم.
باید از الان تمریناتش رو انجام بدم تا ملکه ذهن بشه تا بشه از من..
من برای دوباره بلند شدن و سربلند شدن..فقط نیاز دارم دست بزارم روی زانوی خودم
" من دلم بهانه ی تو را دارد
تو میدانی بهانه چیست؟!
بهانه همان است که
شب ها
خواب را از چشم من می دزدد."/عباس_معروفی
آدم گاهی پر از حرف میشه..
پر از حرف..
چند روز پیش با اینکه جشن داشتیم اما خوب چون خوش اخلاق کمی بداخلاق شده بود بهم حس خوبی نداده بود این سفر..
وقتی اروم نیست اصلا نمیتونم اروم باشم و لذت ببرم از لحظه هام و این بدترین خصوصیت اخلاقی منه..
همه چی باید اروم باشه تا من حالم خوب باشه و خدا نکنه طرف مقابلم رو بیشتر از خودم دوست داشته باشم..
دیگه کلا حال و حس روح و روانم میوفته درگرو حال و هوای اون..
یک هفته کامل هروز درگیر کار و جلسات بود..
کلا هم آدمی که یک لحظه بیکار نیست
و تمام این حجم این دلتنگی من انباشته میشه و میرم تو خودم.
گاهی میگم کاش باهم یه جا همکار نبودیم اون وقت واسه دیدن هم کلی دنبال تایم خالی میگشتیم..
اما بعدش میگم نه همین چند ساعت هم کلی ..حتی گره نگاهامون ..شوخی یواشکی..بوسه های از راه دور..
خسته و پر استرس نشسته ام رو صندلی آشپزخانه..
پر از بغض ام..
اشکهام اروم اروم میاد روی صورتم ..
نمیدونم چرا..
یعنی میدونم..
کمی هم دل تنگی چاشنی اش هست..
بلند میشم میرم دراز میکشم روی تخت..
مامان با یک لیوان گل سرخ میاد و میخواد که اروم باشم..
از خونسردیش کلافه ام..
موبایلم ویبره میره..
نور زرد که مخصوص توئه روشن میشه و ناخودآگاه خنده میاد روی لبام..
بازش میکنم و می بینم داری قربون صدقه ام میری..
*چطوری مهربون خوشگل من..
دلم میخواد این لحظه بزنم زیر گریه..
تمامش رو 100 بار میخونم..
میبرم نشون خواهرجان میدهم و او هم لبخند شیرینی تحویلم میدهد..
حالم خوب میشود..
براستی تو پزشک روح منی..
روزت مبارک
کنارش باشی و این همه دلتنگی؟
کنارش باشی از سر دلتنگی بغض کنی؟!
خودم باورم نمیشه این همه احساس و دلتنگی رو..
گریه ام گرفته که دوستت دارم..
به تک تک ضربان قلبم قسم دوستت دارم..
هیچکس نمیتواند بیشتر از من تورا دوست داشته باشد..
عشق من
شروع آخرین ماه تابستان که زیباترین تابستان زندگی ام هست مبارک